بابا ایول
یه روزی پسری باخانوادش دعواش شد و از خانه زد بیرون و
رفت خونه یکی از دوستاش یک ماه موند بعد از یک ماه
دختری را سرکوچه میبیند و بهش تیکه میندازد یکی از دوستاش
میگه میدونی این کی بود ؟!میگه نه! میگه این خواهر همون
رفیقت بود که تو یه ماه خونشون بودی عذاب وجدان میگیره
میره خونه رفیقش رفیقش داشت مشروب میخورد به رفیقیش
میگه ببخشید من سر کوچه به دختری تیکه انداختم ولی
نمیدونستم خواهرتو بود ! دوستش پیکشو میبره بالا میگه
به سلامتی رفیقی که
یه ماه خونمون خورد خوابید ولی خواهرمو نشناخت.
+ نوشته شده در سه شنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 20:33 توسط یه بنده خدا
|
سلام من این وبلاگ رو واسه دلتنگیام درس کردم و واسه اونا مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد