بعد یک عمر
بعد یک عمر که سهراب سرود....
قایقی باید ساخت
داغ قایق به دلش ماند وگذشت
دل سهراب ز هیاهوی زمان سوخته بود
رخش از آتش بیداد برافروخته بود
خواست بگریزد
از این شهر غریب
شهر نیرنگ وفریب
در دلش نقشه قایق که کشید
رفت و ازهمهمه داغ رهید
گوش کن سهراب !
دل ما هم چون تو
بسی افسرده وگداخت
جای قایق این بار
کشتی باید ساخت

سلام من این وبلاگ رو واسه دلتنگیام درس کردم و واسه اونا مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد