سـهراب گفتیـــــــــــ
سهراب گفتی: چشم ها را باید شست...
شستم ولی!...
شستم ولی!...
سهراب گفتی:جور دیگر باید دید...
دیدم ولی!...
گفتی زیر باران باید رفت...
رفتم ولی!...
او نه چشم های خیس و شسته ام را،
نه نگاه دیگرم را،
هیچ کدام را ندید!!!
فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:
"دیوانه ی باران ندیده!!"
+ نوشته شده در دوشنبه یازدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 17:27 توسط یه بنده خدا
|
سلام من این وبلاگ رو واسه دلتنگیام درس کردم و واسه اونا مینویسم امیدوارم خوشتون بیاد